بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8898
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم. استاد عزیز، حتما شده که بنشینید و فکر کنید شهدا در چه قهقهه مستانه ای هستند و ما در چه گوشه عزلتی، شده که تا مرز قالب تهی کردن بروید. این را از خودتان شنیدم، شده که بخواهید حتی به بالاترم فکر کنید که میشود در بهشت هم دائما با انوار اهل البیت (ع) زندگی کرد، آیا میشود با این روح اسیر خاک آن تجلیات تمامه حضرت حق را درک کرد و در بزم الهی ایشان با اولیا و صالحین و شهدا به بهترین نحو زندگی کرد؟ و باز وقتی نگاهی به خودمان میکنیم میبینیم ما کجا و بزم اولیاء خدا کجا، ما کجا و این همه بزرگی کجا، شده وقتی به خودمان نگاه میکنیم حتی لیاقت بهشت را هم در خود نمبینیم، اما وقتی به شهدا و اوجشان نگاه میکنیم، طمع میکنیم که شاید ما هم از آن مقامات بهره ای داشته باشیم. آیا این آرزوی گزافیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: گفت: «تومگو ما را بدان شه راه نیست.... با کریمان کارها دشوار نیست» آن‌هایی که به جایی رسیدند از آن جهت بود که همه‌ی توفیقات را از خدا دانستند و امیدوار به رحمت بیکرانه‌ی او بودند، چرا من و شما به خودمان نگاه کنیم ومأیوس شویم؟ به کرم اومی‌نگریم و امیدوارانه خواهیم گفت: «خونِ غم بر ما حلال و خونِ ما بر غم حرام.... هر غمی گو گِرد ما گردید شد در خون خویش». آری این قصه‌ی آن‌هایی است که فقط به الطاف حضرت حق امیدوارند. موفق باشید
7022
متن پرسش
سلام علیکم . شما در خصوص سلوک آقای قاضی و امام میفرمایید سلوک آقای قاضی مربوط به دوران اجتماعی ایشان است و باید عنصر زمان آگاهی داشت. حال میخواستم درباره ی سلوک آیت الله بهجت بپرسم . ایشان که دیگر هم عصر ماست و چهار سال بیشتر از رحلت اشان نمیگذرد . من احساس میکنم سلوک مرحوم بهجت ذیل سلوک امام نبوده است و به نظرم بیشتر جنبه ی فردی دارد تا اجتماعی . نظر شما چیست میشود کمی توضیح دهید ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض کردم این بزرگان با ملکاتی که تا چهل سالگی به دست می آورند زندگی را ادامه می دهند. سه جلد کتاب در جمع بندی سخنان ایشان هست که نشان می دهد چقدر در زمان خود هوشیارانه جریان ها را دنبال می کردند. خدا ایشان را رحمت کند که چقدر خوب انقلاب اسلامی را شناختند و از آن پشتیبانی کردند. موفق باشید
652
متن پرسش
با سلام.لطفا درصورت امکان به هر 4 سؤال به تفصیل و حوصله ی زیاد پاسخ بفرمایید.1)در بحث "روزه عامل آزادی از تعلق ها و وهم ها" به سفره ی ساده تأکید فرموده بودید. من کوچکترین فرزند خانواده هستم و نقشی ندارم. سفره های ما رنگین و پدر در بیاور است. وظیفه ی سلوکی چیست؟ 2)در "صباح الشریعه" صفحه 436 (باب نیکی کردن به پدر و مادر) می خوانیم که یکی از شروط نیکویی به آن ها این است که آن ها ما را ترغیب نکنند: " مِنَ الزُّهدِ إلی الدُّنیا "، که در این صورت به گفته حضرت صادق (ع) : "...فَمَعصِیَتُهُما طاعَةٌ و طاعَتُهُما مَعصیَةٌ ". آیا رفتن به مهمانی یا بیرون یا افطاری از این قبیل موارد نیست درحالی که وقت گران بهای ما به غفلت هدر می رود؟ ممکن است عده ای هم ناراحت شوند.ضمن این که سفره های آنان شدیدا رنگین و پرجنجال است. حد و مرز ها چیست؟ خواهشمندم هیچ ملاحظه ای نفرموده و حق مطلب را ادا بفرمایید. 3)متأسفانه مادرم به دلیل بیماری نمیتوانند روزه بگیرد وطبق دستور پزشک در طول روز باید بسیار میوه هایی از قبیل خیار میل بفرمایند. تا قبل از این که بحث مذکور در فوق از شما را گوش بدهم، سعی داشتم هنگامی که روزه هستم همیشه "من" برای مادرم خیار را رنده کنم و شربت و ... و گلاب به آن اضافه کنم تا خودم به خوردنش تحریک شوم یا هوسم شود اما چون روزه ام نخورم تا مخالفت هوای نفس کرده باشم چون در غیر این صورت در روز ونیز افطارچندان میلی به خوردن نداشتم پس مخالفتی هم در کار نبود درصورتی که برکات زیادی از نخوردن لقمه ای که انسان مایل به آن است نقل شده است تا جایی که شما در مباحث روزه فرمودید چیزی از آن محبوب تر برای خدا نیست . اما با گوش دادن بحث شما به خوب بودن این کار شک کردم. و گفتم نکند اثر معکوس داشته باشد. نظر شما چیست؟ لطفا سریعا جواب بفرمایید. 4)یک نصیحتی به بنده کنید . از این که وقت گران بهایتان را در اختیار پاسخ به سؤال ما گذاشتید سپاسگذارم و دعا کنید که انشاءالله خداوند را شاکر باشم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: 1- جواب ساده و مفصل سؤالِ اول شما یک کلمه است و آن این‌که یک غذا را از آن سفره‌ی رنگین انتخاب کنید و کاری به بقیه‌ی خورش‌ها نداشته باشید. زیرا امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: ما همه‌چیز می‌خوریم، ولی هر بار یک نوع غذا می‌خوریم. 2- بدون ملاحظه عرض می‌کنم؛ تا آن‌جایی که امکان همراهی دارد با آن‌ها همراهی کنید، ولی آن‌جایی که آن‌ها می‌خواهند وقت‌های اضافی خود را از بین ببرند و شما وقت اضافی ندارید تا بخواهید در کنار آن‌ها از بین ببرید، همراهی نکنید. 3- شما در حدّی که نیاز است به مادرتان کمک کنید، بکنید، ولی خودتان را مشغول این باورها ننمایید که بخواهید از این طریق مبارزه با نفس کرده‌ باشید، کارهای مهم‌تری دارید به آن‌ها بپردازید. 4- تا فرصت از دست نرفته در کسب معارف و اخلاق فاضله خود را بپرورانید. تأمل در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه(نامه‌ی حضرت‌علی«علیه‌السلام» به فرزندشان امام حسن«علیه‌السلام») را توصیه می‌کنم. موفق باشید
20094
متن پرسش
20094- سلام علیکم استاد گرامی: این متن از جناب دکتر سید مهدی ناظمی از اساتید جوان فلسفه کشور است. خواستم به نظر عالی برسانم. با تشکر سیاست رومانتیک و آپولوژیسم ایرانی سید مهدی ناظمی قره باغ نوآم چامسکی در مقدمه بحث برانگیزی که برای یکی از آثار فریسون، منتقد هولوکاست، نگاشته است، اذعان می کند که هرچند تخصصی در ماجرای تاریخی هولوکاست ندارد، اما وضع آزادی بیان منتقدان هولوکاست در فرانسه به شدت سؤال برانگیز است. چامسکی در علت یابی برای نقض حقوق این منتقدان به نکته ای اشاره می کند که شاید قبلاً کمتر کسی به آن توجه کرده بود. اغلب روشنفکران فرانسوی در زمان حمله آلمان به فرانسه و جنگ جهانی دوم نتوانستند در زمان مناسب خود، موضع گیری درستی علیه نازی ها داشته باشند. آنها تازه بعد از پایان این جنگ ویرانگر بود که متوجه شدند چقدر از تاریخ تحولات عقب مانده اند و این عقب ماندگی چه خسارتهای سنگینی ایجاد کرده است. این امر، نوعی حالت روانی پرخاشگرانه در آن ها به وجود آورد تا این راه گذشته شرم آور خود را با اقداماتی تند و قاطع جبران کنند. از نظر چامسکی حداقل یکی از دلایل فشارهایی که علیه منتقدان هولوکاست انجام می شود، همین رویکرد عذرخواه و پشیمان از گذشته روشنفکران فرانسه است. وضعی که چامسکی توصیف می کند نباید فقط محدود به فرانسه در زمان جنگ دوم باشد، این وضع را می توان در هر جایی که فاجعه بزرگی رخ داده است و گروههای مرجع مسؤولیت خود را به درستی انجام نداده اند، جستجو کرد. حداقل این است که در کشور خودمان که تحولات سیاسی بزرگی پی در پی رخ می دهد و روشنفکران و سایر طوایف مسؤول، موضع گیریهای مبهمی از خود نشان می دهند، می توان به این فرضیه فکر کرد که تا چه حد موضع گیریها، موضع گیریهای واکنشی در برابر گذشته خود است. برای مثال و قبل از آن که وارد موضوع اصلی درباره سیاست امروز بشویم، به برخورد کسانی که خود را روشنفکر دینی می خوانند توجه کنید. نگارنده در تمام طول زندگی خود، از هیچ یک از طوایف فکری، بیشتر از طیف خشونت کلامی و قاطعیت نظری ندیده است. از ناسزاگویی های زنجیره ای گذشته و اکنون «روشنفکری دینی» عبدالکریم سروش بگیرید تا برخوردهای عاطفی تند مصطفی ملکیان و بسیاری از دیگران. در واقع اگر نگوییم همه، قطعاً اکثر شخصیتهای روشنفکری دینی، یعنی کسانی که دفاع از سکولاریسم را برای مراقبت از دین، یک رسالت دینی یا اخلاقی می دانند، دارای سوابق مذهبی بلند مدت هستند و همان قاطعیت و تحکمی را که در تفسیر قبلی خود از دین داشتند، امروز در تفسیر خود در دفاع از سکولاریسم بکار می گیرند. این افراد، یعنی این متدین های حامی سکولاریسم و یا سایر ارزشهای مدرن، معمولاً تند مزاج ترین همه مدافعان هستند. علت، واضح است، آنها در واقع به گذشته خود حمله می کنند و بی آنکه موفق شده باشند این گذار از گذشته به امروز خود را از مرحله برخورد احساسی به فهم عقلانی منتقل کنند، در یک جبهه گیری جدید قرار می گیرند. این جبهه گیری به این خاطر شدید و غلیظ است که آنها از گذشته خود سخت شرمسار هستند و شجاعت یا توان رویارویی عقلانی با این گذشته را از دست داده اند. بسیاری از موضع گیریهای سیاسی امروز ایران هم مصادیق همین شرمساری از گذشته و دفاع احساسی و بی بنیاد از امور پیش آمده است. همه می دانیم که بسیاری از اصلاح طلبان امروز، در واقع از تندترین انقلابی ها بوده اند و برای ارزشهایی که امروز به آن حمله می کنند، همه چیز خود را داده اند. در واقع به نظر می رسد بین این تندی در رد نظام ارزشی جمهوری اسلامی و آن تندی در دفاع از آن، رابطه ای باید نهفته باشد. بررسی اصلاح طلبی در ایران را به مقاله دیگری در آینده می سپاریم و اینجا به اصولگرایان توجه می کنیم. اصولگرایان در زمانی که جناح راست نام گرفته بودند، قدرت را از دست دادند و هشت سال فرصت داشتند تا قبل از سال 84 یک تحزب استاندارد و مبتنی بر تئوری یا ایدئولوژی های روشنی را سامان دهند. علی رغم اتفاقات خوبی که برای اصولگرایی رخ داد و معرفی برخی چهره های قابل اتکار در مجلس و برخی نهادهای اجرایی، ایشان نتوانستند به آن مهم دست پیدا کنند و همچنان از نظر تئوریک و ایدئولوژیک و بنابراین تحزب، در سردرگمی و ابهام غوطه ور بودند. در چنین شرایطی ظهور شخصیتی مانند احمدی نژاد و سوار شدن او بر موج انفعال اصلاح طلبان و نارضایتی عمومی مردم – آن نارضایتی که بخشی از آن هم مدیون سالها نقادی اصولگرایان اعم از سنتی و جدید بود - باعث شد یک شبه ره صد ساله طی شود و احمدی نژاد به مثابه پرچمدار احیای همه ارزشهای از دست رفته از جمله عدالت، مطرح گردد. موج ظهور احمدی نژاد با همه تغییراتی که در وقایع سیاسی و پیدایش رجال جدید سیاسی در کشور رخ داد، چنان اصولگرایان را «قدرت» سبب نشد تا اصولگرایان به دنبال رفع ابهامهای سابق خود بروند. در واقع مناسبات به خود مشغول کرده بود که از اغلب نقاط بحران زای خود غافل می نمودند. احمدی نژاد هم تصادف خوش یمنی نبود و چه مشکلات ذاتی که خودش ایجاد کرد و چه تصویر رسانه ای که علیه او در داخل و خارج شکل گرفت، تبدیل به رمزی شد علیه اصولگرایان. اینک، اصولگرایان به صرافت طبع یا آگاهانه تر، دو چیز را دریافته اند و این دریافت سنگین، آنها را دچار بحرانی روانی و تلخکامی شدید کرده است. نخست این که – برخی دیرتر و برخی زودتر، ولی بالاخره اغلب آنها - دریافتند که احمدی نژاد آنی نبود که می پنداشتند و کشور با وجود او دچار بحرانهای بزرگی شده است که خلاصی از آنها به سادگی ممکن نیست. از بین رفتن بسیاری از ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در کشوری که در آن بسیار دشوار است و از سنتی برای مدیریت مدرن بهره نمی برد، خسارت قابل جبرانی به نظر «ساختن» نمی رسد. آنها دریافته اند که شعارهای احمدی نژاد بیشتر از آنکه واقعیتی را تولید کند، گفتاری را تولید کرده است و هر چند باید از این گفتار بهره برد، اما نباید دوباره به ساحت واقعی احمدی نژاد نزدیک شد. شرمساری از آن هشت سال، در پس اغلب چهره های غمزده ایشان هویداست. دوم این که فهمیده اند، ظهور دولت عجیب و غریب کنونی هم، باز مدیون همان حفره هاست. دولتی که بیشترین تنفر را نسبت به دولتهای قبلی ایجاد کرده است و شانس اصولگرایان برای گرفتن دوباره قدرت به این دلیل از دست می رود که آنها شبیه به دولت احمدی نژاد تفسیر می شوند. پس در واقع، هم خسارتهای دولت قبلی و هم خسارتهای هنوز تمام نشده دولت کنونی، هر دو، از یک سرآغاز نشأت می گیرند و آن بی بنیادی و سستی نظری و ایدئولوژیک و برنامه ای و اجرایی خود اصولگرایی است. چنین واقعیت تلخ و گزنده ای، رویکردی عمومی را بین طیف وسیع اصولگرایان به وجود آورده است که می توان نام آن را رویکرد منفعلانه و رومانتیک گذاشت. البته رومانتیک بودن و حتی تا حدی منفعل بودن، یکی از مهمترین ویژگی های سیاست ما حداقل در صد سال گذشته است و بحث و بررسی هر یک از آن دو مفهوم را باید به فرصت دیگری واگذار کنیم. اما واضح است که منظور نگارنده اینجا نسبی است. یعنی اصولگرایان هر نوع طرح و فکری را نسبت به وضع موجود از داده اند و توان تحلیل شرایط موجود و پیش رو را ندارند. این انفعال و رومانتیک بودن از همان زمانی آغاز شد که سعی کردند نقد دولت جدید را در اوج محبوبیت خودش با همان ادبیات قدیم ادامه دهند. در واقع اصولگرایان دقت نداشتند که چنین شدت عملی در نقد، آنها را بیش از پیش محدود و مطرود می کند و اینک زمان آن است که با عقب نشینی، برخوردهای محتاطانه تری انجام دهند. درست و در زمانی که سرمایه لازم برای نقد جناح حاکم فراهم شده است و در شرایطی که کشور در یک قدمی نابودی بر اثر سیاستهای نابخردانه دولت قرار دارد، اصولگرایان در لاکی به شدت محافظه کارانه فرو رفته اند. بخشی از جوانان این طیف که تحلیل دقیق تری از اوضاع دارند این اشتباه را به این صورت مرتکب می شوند که بجای توجه به وجوه سیاسی رخدادها، که وجوه ذاتی آنهاست، به وجوه احساسی و شبه - اخلاقی آنها توجه می کنند. این امر از آنجایی شبه - اخلاقی است که به دلیل کنار گذاشتن امور عامه، دست بر قضا نابودکننده منافع عمومی و بنابراین به شدت ضداخلاقی است. مثلاً در ماجرای آزاده نامداری، از آنجا که نامبرده بطور طبیعی توانایی برانگیختگی احساسات را دارد و این کار را نیز قبلاً با افشای مسائل خانوادگی خود انجام داده است، موجی از برخوردهای رومانتیک و ضدعقلانی اصولگرایان مشاهده شد. در این ماجرا، طیفهای سکولارتر برخورد عاقلانه تری انجام دادند و بعضاً به صراحت اعتراض کردند که کار نامداری یک توهین آشکار به مردم و ترویج علنی تزویر و ریاکاری است. مشابه این اتفاق در زمانی رخ می دهد که دو فوتبالیست خام کشور، براحتی با امتیاز سیاسی کشور در ممنوعیت بازی با اسرائیل، بازی می کنند و آن را می سوزانند. اینجا هم یک اتفاق ملی رخ داده است. صرف نظر از این که چنین قراردادی در صدر انقلاب درست بوده باشد یا نه، به هر حال این امر شبیه به ماجرای مذاکره با آمریکا، تبدیل به یک امتیاز اعتباری در سیاست کشور شده است و در کشوری که اساساً چیز زیادی برای معامله سیاسی در اختیار ندارد، وجود چنین امتیازات اعتباری بسیار مهم است و کسانی که آن را می سوزانند کم از خائن ندارند، ولو این که خود ندانند و نخواهند. باز هم اینجا همزمان و همزبان با افراد ذی نفع با غرب، برخی از هموطنان از جمله اصولگرایان دچار احساسات رومانتیک شده اند و براحتی حکم به غلط بودن مجازات می دهند تا هزینه مدیریت سلبریتی ها برای نظام افزایش یابد. در هیچ کجای دنیا، سلبریتی بجای سیاستمدار تصمیم نمی گیرد. سلبریتی هر چقدر هم محبوب باشد، هر زمانی که دست از پا خطا کرد، مانند مایکل جکسون، یک شبه نابود می شود و با سلبریتی دیگری جایگزین می گردد. چهره هایی مانند جرج کلونی یا آنجلیانا جولی، به دقت توسط بخش سیاسی نظارت و مدیریت می شوند و در فعالیتهای خود، اشخاصی آزاد و رها نیستند. سیاست رومانتیک کلی ما و برخوردهای رومانتیک و منفعلانه اصولگرایان، باعث شده است تا تقریباً چیزهای چندانی برای از دست دادن باقی نماند. کسی بخاطر زیر پا گذاشتن اصول و هنجارهای کلان کشور، هزینه نمی دهد و فعالان سیاسی و اجتماعی و ارباب رسانه ها، احساس نمی کنند که باید در قبال این در هم ریختگی، کاری را بر عهده بگیرند. در واقع، خاطره احمدی نژاد، اصولگرایان را در خوابی سنگین فروبرده است. آنها نمی توانند این ماجرا را هضم کنند و مسؤولیت آن را بر عهده بگیرند و درست به همین خاطر، تابع جو احساسی برساخته شبکه‌های اجتماعی شده اند و از یاد برده اند که فعال سیاسی، وظایفی سیاسی بر عهده دارد که اگر آن را انجام ندهد، کشوری باقی نخواهد ماند که در آن نگرانی های اخلاقی و عاطفی ما پیگیری شود. اصولگرایی امروز لازم است هر چه سریع تر خود را بفهمد و خود را بازسازی کند و از برخوردهای هیجانی و همراهی های عاطفی با فضاهای مهندسی شده اجتناب کند، عملکردهای نادرست گذشته، به معنای درست بودن انفعال و بی عملی نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکات خوبی در آن نوشته مطرح شده است و این نشان می‌دهد زمان تعقل جریان اصول‌گرایی فرا رسیده است ولی نه تعقل اصول‌گرایی حزبی، که به هیچ‌وجه نمی‌توان به آن نوع اصول‌گرایی امید تعقل و تفکر داشت؛ ولی اصول‌گرایی به معنای هویتِ اصلی یاران انقلاب در مقابل جریانی که همّت عبور از  هویتِ غرب‌زدگی به سوی تاریخ جدید را دارند. این نوع اصول‌گرایی در حال به‌خودآمدن است تا نه بر تحجر و تنگ‌نظریِ گذشته‌ی خود به اسم دیانت پافشاری کند و نه از ترس تجدد، به گشودگی و آزادی که غذای مردم این جهان است بی‌حرمتی نماید. موفق باشید

12632
متن پرسش
سلام: چند وقتیست یک فکر مزاحم بنده را آزار می دهد و با اینکه می دانم این فکر بیهوده و بی معنا و توهم است اما نمی توانم عقلا برای دور کردن آن جوابی پیدا کنم. لطفا به بنده کمک کنید و پاسخ عقلانی به این فکر و شبهه و توهم مزاحم را برای بنده بیان کنید. این فکر بنده را آزار می دهد که نکند ما در ذهن شخص دیگری هستیم و ما فکر و خیالات شخصی دیگر هستیم و به اصطلاح شخصی دیگر ما را در تخیل خود ایجاد کرده. لطفا برای رهایی از این فکر و رد این فکر به بنده جواب عقلانی بدهید که با قدرت عقل بتوانم این توهم را از خودم دور کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر مزاحم را تنها با بی‌محلی باید از خود دور کنید. بنا به فرمایش آیت اللّه بهجت؛ آمدن افکارِ مزاحم به عهده‌ی ما نیست، ولی دنبال‌نکردنِ آن به عهده‌ی ما است. با تفکر و تدبّر در امور معرفتی خود به خود چنین اوهامی، ابتدا ضعیف و سپس از بین می‌رود. مطالعه‌ی کتاب «آشتی با خدا» و «ادب خیال و عقل و قلب» راهگشا خواهند بود إن‌شاءاللّه. موفق باشید

8639

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام به استاد گرامی: نظر شما راجع به کلاس های تجسم خلاق. یوگا و نظایر آن چیست؟ با توجه به این که اساس کلاس های نامبرده شده توجه به نفس و قدرت آن و معرفت به آن و شکوشایی انرزی و استعداهای درونی انسان است با فرض اینکه هیچ موقع جای معنویت قرآنی را نمیگیرد آیا شرکت کردن در این کلاس ها برای آشنایی با متافیزیک و مابعدالطبیعه مشکلی دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: شاید اگر مذهبی‌ها با رویکرد توحیدی در این کلاس‌ها شرکت کنند بدون آن‌که مبانی ایدئولوژی یوگا را بپذیرند، بد نباشد. موفق باشید.
8517
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز سوالی داشتم با توجه به فرمایشات بزرگان و تاکید های جنابعالی برای توجه به ماه رجب و به خصوص روزه گرفتن آیا در این ماه اگر به زیارت برویم مثلا مشهد مقدس یا قم و حتی امامزادگان، بهتر است یا اینکه بمانیم و روزه ها را بگیریم و زیارت را برای وقت دیگر بگذاریم؟ اصلا این که میفرمایید سر خود را خلوت کنیم تا بتوانیم به ذکر و حضور قلب بیشتر در این ماه بپردازیم اثرش بیشتر است یا اینکه در کنارش برای انجام بقیه دستورات ماه رجب مانند صله رحم و زیارات و غیره اگر مجبور شویم به مسافرت برویم و نتوانیم روزه بگیریم یا توجه خود را آنطور که باید حفظ کنیم ، کدام ارجحیت دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بستگی به حالتان دارد که زیارت را طلب می‌کند و یا ماندن و روزه‌گرفتن را، ولی اگر بتوانید روزه‌ی ماه رجب را از دست ندهید و زیارت را در فرصت دیگری انجام دهید هم خوب است. فکر نمی‌کنم کارهایی مثل صله‌ی رحم موجب شلوغی دل شود و با خلوت ماه رجب منافات داشته باشد. موفق باشید
6608
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرانقدر و عزیزم بنده بعنوان یک پزشک و فیزیولوژیست که بخاطر مسولیتم در مرکزی تحقیقاتی در مورد گیاهان دارویی و طب سنتی تجربیاتی دارم وظیفه خود می دانم مواردی را بیان کنم: * تجربه ما و سایرین در تحقیقات کاملا آکادمیک و علمی معمولا موارد مطرح در طب سنتی و احادیث پزشکی را تایید میکند. مثلا در حدیثی پیامبر (ص) برای درمان سوختگی پای مبارکشان از خرفه استفاده کرده اند. مقالات جدید هم خواص التیام بخشی، ضد دردی و ضد التهابی خرفه را ثابت کرده. و یا مثلا امام صادق (ع) میفرمایند: در روی زمین گیاهی والاتر و سودمند تر از خرفه نیست، و آن سبزی فاطمه (س) است (کافی ج 6، ص367) و در مطالعاتی راز طول عمر در روستایی که توجه محققین را بخود جلب کرده بود وجود امگا سه در خرفه دانستند. این گیاه دارای خواص ضد توموری ضد ویروسی ضد میکروبی کاهندگی چربی و قند، ضد آسمی و ... میباشد. همچنین شواهد بسیار جالب علمی جدید در مقالات خود غربیها در خصوص خود-درمانی حیوانات با گیاهان دارویی (self medication) وجود دارد. * مبانی طب سنتی بر پایه سردی و گرمی و تری و خشکی استوار است که بر مبنای ارکان آب، خاک، آتش و هوا است. ابن سینا کنکاش در مورد اصل و فلسفه سردی و تری و گرمی و خشکی را خارج از حیطه طبیب میداند و انرا به جای دیگری ارجاع میدهد. بنده تاکنون ندیده ام کسی تبیین روشن و قابل قبولی از اصل قضیه داشته باشد که بدون تعبد و ... قابل پذیرش باشد. در واقع مبنای علمی طب سنتی تا حدود زیادی مبهم است و ربطش هم به برخی موارد اثبات شده علم امروز مشخص نیست. مثلا مرحوم مترجم قانون سعی کرده گرمی را به متابولیسم پایه و نیز میزان فعالیت تیروئید نسبت دهد که این امر اولا اثبات نشده و ثانیا به احتمال زیاد شواهدی بر خلاف آن وجود دارد و بعید به نظر میرسد که هر ماده غذایی گرمی مثلا باعث افزایش ترشح هورمون تیروئید شود. و درحالیکه طب سنتی منشا بسیاری از بیماریها را غلبه سردی میداند؛ موارد کم کاری تیروئید زیاد شایع نیستند و اگر هم باشند خودشان بعنوان بیماری مستقل مطرحند و لزوما با این لیست طولانی از بیماریهایی که دلیلشان سردی است مرتبط نیستند. * نوعی آشفتگی و تشت آراء در طبیبان فعلی طب سنتی وجود دارد و هیچ مرجعی برای سنجش صحت گفته های آنان که در موادری متناقض هم هستند وجود ندارد. مبانی آنان هم با طب امروزی بطور کامل متفاوت است و نمیتوان با علم طب جدید در خصوص فلسفه درمان در طب سنتی نفیا یا اثباتا سخنی گفت. * با لحاظ مسائل فوق به نظر میرسد بهترین رویکرد، اثبات تجربی اثر بخشی طب سنتی و احیانا کشف عدم اثربخشی آن در موارد دیگر است. یعنی بصورت کاملا علمی اثراتش بر دسته ای از بیماران سنجیده و گزارش شود تا هم طب سنتی ما در موارد اثر بخشیش جهانی شود و هم مبنایی برای سنجش نظرات متضاد وجود داشته باشد. خود تجربه کردن اثرات دارو بر بیمار و انسان و حتی حیوانات سنت طبیبان سنتی ما بوده و به وضوح در قانون به آن اشاره شده است. خصوصا اینکه میان اساتید حقیقی طب سنتی و شاگردان آنها چند نسل فاصله افتاده است. * در خصوص مبانی طب سنتی و سردی و گرمی از نظر فلسفی و فیزیکی نیاز به کار جدی است. بالاخره نسبت این موارد با فیزیک جدید چیست. اگر نسبتی هم ندارد مبنای اصلی آن چیست؟ * نباید از طب سنتی و نیز احادیث پزشکی امری قدسی و غیر قابل خدشه درست کرد چراکه خود طب سنتی دچار اختلاف نظرهایی و بعضا اشتباهاتی است که به هیچ وجه نمیتوان آنرا توجیه کرد (در کنار اثرات مفیدی که به هیچ وجه قابل انکار نیستند و با تجربه امروزی نیز به اثبات رسیده اند)؛ مثلا طب سنتی دیابت را ناشی از سوء مزاج کلیه میداند چون ادرار افراد دیابتی مانند آب رقیق و فراوان میشود؛ حال آنکه امروزه بی هیچ شک و تردیدی ثابت شده که کلیه در این مورد بی تقصیر است و کاهش انسولین لوزالمعده یا کاهش پاسخ به آن مسوول دیابت است. بطوریکه با تزریق انسولین رقت و افزایش حجم ادرار بطور کامل برطرف میشود. در واقع زیاد بودن قند خون بدلیل کاهش انسولین و دفع این قند اضافه از ادرار که دفع آب را هم بدنبال دارد دلیل علائم دیابت است و کلیه سالم بوده و کار خود را درست انجام میدهد؛ بلکه برعکس اگر کلیه قند اضافه را دفع نمیکرد فرد زودتر دچار کاهش سطح هوشیای و مرگ به دلیل افزایش فشار اسمزی خون میشد. در خصوص احادیث نیز جناب ری شهری از قول محدثین کهن نقل میکنند که اکثر احادیث پزشکی سند ضعیفی دارند و در ضمن دلالت عام انها در مواردی محل بحث است و مثلا ممکن است منظور امام از مفید بودن فلان دارو برای دل درد خصوص دل درد سوال کننده بوده و استفاده از همان دارو برای دیگری بی فایده و حتی مضر باشد. * تیم ما در خصوص نسبت سردی و گرمی با مواد متشکله غذاها (آب، کربوهیدارت، پروتئین، چربی، ویتامینهاو مواد معدنی) کار با ارزشی انجام داده که نتایجش به زبان انگلیسی در حال جمع بندی است. ولی بد نیست اشاره کنم که هر چند بین میزان انرژی مواد غذایی و اکثر مواد معدنی موجود در آن با درجه گرمی و نیز میزان آب مواد غذایی با درجه سردی رباطه مستقیمی وجود دارد ولی این روابط چندان قوی نبوده و فعلا راهی برای پیش بینی درجه سردی یا گرمی ماده غذایی از روی میزان مواد متشکله آن مطابق علم شیمی و تغذیه امروزی پیدا نکرد ه ایم. که البته این امر خدشه ای به طب سنتی محسوب نمیشود
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید باید داده‌های طب سنتی را در یک کار روش‌مند منسجم کرد تا مردم نیز با اطمینان بیشتر به آن روی آورند و این حرف هم حرف درستی است که نباید به طب سنتی جنبه‌ی قدسی داد و از برخورد علمی و به صورت تجربی با آن کوتاهی کرد. موفق باشید
169

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم آقا لطفی کنید و در مورد این دو بیت حافظ توضیحی بفرمایید: زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست/راه هزار چاره گر از چارسو ببست/یارب چه غمزه کرد صراحی که خون خم / با نعره های قلقلقش اندر گلو ببست.
متن پاسخ
جواب: سلام علیکم : باسمه تعالی حافظ«رحمة‌الله‌علیه» در مناجات خود با خدا عرضه می‌دارد زلف یا جلوات عالم کثرت هزار دل را با توجه به یکی از پدیده‌های آن عالم مشغول می‌کند و از این طریق درحالی که هزاران جهت به سوی تو دارد، با غفلت از این‌که جلوات عالم کثرت جنبه‌ی آیت و نشانه‌ی او را دارند، از همه جهت نظر به محبوب را می‌بندند و انسانی که می‌توانست با هر جلوه‌ای راهی به سوی پروردگارش بیابد، چون منظر خود را عوض می‌کند و پدیده‌ها را مستقل می‌بیند، از همه جهات راهش به‌سوی خدا بسته می‌شود. ولی اگر منظر خود را تغییر می‌داد و غمزه‌ی ربّانی را از جلوات عالم می‌یافت، تمام وجودش شور عشق می‌شد و آنچنان انانیت او را می‌سوزاند که امکان خودنمایی برایش نمی‌ماند. موفق باشید
16552
متن پرسش
با سلام: 1. مگر نه که همه پیامبران به تجلیات ذاتی یا وصال رسیده اند، پس چطور در جریان اگر اشتباه نکنم حضرت شعیب آمده که ایشان آنقدر گریه می کرد که چشمانش کور شد و چند بار این اتفاق افتاد و.... تا وقتی که به خدا گفت که این دل من تا به وصال تو نرسد آرام نمی شود! البته بنده خلاصه ماجرا رو گفتم. پس این قضیه چطور بوده؟ آیا ممکن است که این ماجرا قبل از حصول کمال برای ایشان بوده باشد؟ 2. اگر ممکن است به طور خلاصه بفرمایید که چه فرقی بین تجلی ذاتی در مقام واحدیت با تجلی ذاتی در مقام احدیت است؟ 3. آیا واقعا تجلی ذاتی، فنا در کنه ذات است؟ یعنی همان ذاتی که هیچ کس به آن دست نمی یابد و در مقام احدیت ذاتیه است؟ یا نه بلکه تجلی ذاتی در زبان اهل عرفان به معنای فنا در اسماءذاتی ِ خداوند مثل احد یا واحد و... است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام اُنس و قرب الهی مراتبی دارد. حضرت شعیب مقامی را طلب می‌کردند که ارزش آن‌همه اشک‌ریختن را داشت تا بالاخره حضرت حق، کلیمِ خود را آینه‌ی آن رؤیت نمود. 2- تجلی ذاتی در مقام واحدیت، موجب منوّرشدن قلب سالک به انوار اسماء الهی می‌شود و با تجلی ذاتی در مقام احدیت، همه‌چیز در منظر سالک مستهلک می‌گردد حتی اسماء الهی 3- در تجلی ذاتی وجود هر موجودی و حتی ذات سالک، مستهلک است و سالک حتی ذات خود را به حق می‌بیند و نه ذاتی در کنار حق. موفق باشید

12733
متن پرسش
سلام استاد: لطف خدا سالیانی ست اینجور شدیم عقلی و قلبی که اسمی از عرفان و اخلاق و اولیاء خدا می شنوم اول نگاه می کنم ببینم نظرش درباره خمینی کبیر و رهبری چیه، یعنی با وجود انتقاداتم بر وضعیت موجود و حتی گاهی شبهاتم درباره بعضی از رفتارها وکلام های قائد، ملاک دین و ایمان واقعی را نظر و نسبت اون مدعی یا عارف واقعی درباره رهبری می دانم یعنی تبعیت و یا فی الجمله سکوت و تایید تلویحی مثل آقای وحید یا سیستانی یا ... یعنی می فهمم تو صراط هستند یا نه؟ سیمشون وصله یا نه؟ و علم و ذکرشان حجابشان شده یا نه؟ در مورد اون سایت که یکی معرفی کرد و شما فرمودید «چرا وقتی در امور معارف دینی و اخلاق، عالِمانِ شاخته‌شده و قابل اعتماد را داریم به اموری رجوع کنیم که سخت ابهام‌برانگیز است؟» که مشخصا منظورتان تاکید بر استفاده از محضر یگانه زمان عبداله جوادی ست و امثال آن (که البته کم است) من مراجعه کردم با توجه به مختصر سوادم در پی سالیانی مطالعه تفسیر از دیگری و حکمت و عرفان از شما، دیدم حرف خوب زیاد دارن اون عارف ناشناس،؛ تاییدات قوی هم بر امام خمینی و قائدنا سیدعلی دارند و در مورد بعضی حرفاشون یجورایی حس کردم با حرفای مرحوم دولابی طرف هستم! شما نهی کردید اما با بررسی اجمالی خلاف شرع ندیدم بلکه به دلم نشست. میشه مث منی که ان شالله با توجه و زیرکی به مطالب می نگرم و بصورت پیش فرض خودم را تسلیم هر حرفی نمی کنم ادامه بدم خواندن آن سایت را تا مشمول این تذکرتان نشوم که "در حالی که خطر این‌که در دلِ سخنان خوب معنوی چیزی گفته شود که ممکن است انسان را سرگردان کند، هست"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این ابهام از آن‌جا برای بنده شکل گرفت که وقتی انسان متدینی وظیفه‌ی خود می‌بیند که سخنان حقی را جهت تذکرات اسلامی اظهار نماید، دیگر چرا با عنوان عارف ناشناس این کار انجام گیرد که مسئولیتی به عهده‌ی شخص خاصی نباشد؟ مگر این‌هم یک نوع تقوا به حساب می‌آید؟ پس چرا امامان معصوم«علیهم‌السلام» چنین نکردند؟! موفق باشید

9348
متن پرسش
سلام علیکم. در سوال 9333 منظورم این نبود که با بدن مادی حضور پیدا کند بلکه سوالم این بود که یک شخصی در این دنیا باشد و نیاز نداشته باشد به خواب رود تا با حقیقت غیبی یک حادثه ارتباط برقرار کند و آن را ببینید بلکه در بیداری و در حالت اختیار با صورت غیبی حادثه ای که در آینده رخ میدهد ارتباط بر قرار کند. آیا این امکان وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی که انسان بتواند در عالم مثال و باطن عالم مثال حاضر شود مسلّم است که بدون آن‌که در خواب بخواهد حقایق غیبی را ببیند در بیداری و در حالت اختیار با آن حادثه‌ها روبه‌رو می‌شود و این را نه‌تنها در پیامبران و امامان معصوم حتی در اولیاء الهی نیز می‌یابیم. نمونه‌ی آن را در نگاه آیت‌اللّه بهاء‌الدین به رهبریِ مقام معظم رهبری درست در زمانی‌که همه متوجه قائم‌مقامیِ آقای منتظری بودند، داریم. موفق باشید
3738
متن پرسش
سلام استاد. کارمندی هستم که هنوز به صورت قراردادی سالانه فعالیت می کنم و قراردادم را رسمی نکردند(با وجود اینکه کارمند خوبی هستم و وظایفم را به نحو احسن انجام می دهم). با آنکه امکان دو یا حتی سه شغله شدن داشتم اما این کار را نکردم. معمولا بعد از فراغت از کار و اندکی استراحت قدری عبادت می کنم و کتب و اثار مذهبی مطالعه می کنم و یا گوش می دهم. به خاطر این نپذیرفتم مشغله بیشترب ذاشته باشم که وقت برای رسیدگی به امور یادشده را داشته باشم و در عین حال مدام فکر و ذهنم مشغول کار نباشد. استاد امسال برخی همکاران ما را رسمی کردند اما من جزء آنها نبودم و به نظر می رسد در سالهای آتی هم دیگر این اتفاق نیفتد. گاهی به ذهنم خطور می کند نکند کارم را از دست بدهم و یا نکند قراردادم رسمی نشود و ... استاد اصلا دلم نمیخواهد مشغول این افکار شوم. استاد اگر شما جای من بودید و صرفا همین ممر درآمد را داشتید آیا نگران می شدید نکند از دستتان برود؟چه کنم؟ استاد سوال دوم این است که با تلاش و کوشش امکان ادامه تحصیل و کسب مدرک دکتری برایم مقدور است و آن موقع می توانم هیئت علمی دانشگاه شوم. درست است آن موقع امنیت شغلی هست اما استاد من دلم نمیخواهد در بازی پیچیده و بی ثمر قرار گیرم. هیئت علمی ها معمولا مجبورند برای ارتقاء و ابقاء و ...مدام کتاب بنویسند ومقاله لاتین بدهند و ... من اصلا علاقه ای به این امور ندارم من فقط دوست دارم در کنج خلوت خودم نفسم را اصلاح کنم و مطالعه و تحقیقی هم که می کنم در همین راستا باشد و خودم را اماده دیدار حق کنم(البته اکنون جوان هستم ). اما خوب برنامه ام این است. استاد با این برنامه آیا بعدها پشیمان نمی شوم که چرا منم دنبال مذرک و پول نبودم؟ می دانم وقتتان را گرفتم اما استاد لطف کنید سوالاتم را کامل پاسخ دهید باشد که جوانی را به راه راست هدایت کنید.خیلی متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نگران نباشید رزّاق خدا است، اگر اهل کار و تلاش و توکل باشید هرگز گرفتار تنگی رزق نمی‌شوید 2- بنده هم مثل شما چنین امکانی برای بود ولی پشیمان نیستم که وارد آن معرکه نشدم، چون عالَم دینی بهتر از هزاران مدرک و پول می‌ارزد. خدا توفیقش را از ما نگیرد. موفق باشید
1980
متن پرسش
سلام علیکم! جوانی هستم 23 ساله که در خانواده ای سنتی_ مذهبی بزرگ شدم، خانواده ای که گرچه اختلاف نظرهای جدی در برخی از مبانی با آنها دارم اما در بین فامیل تقریبا مذهبی ترین خانواده محسوب می شویم. سؤالاتی که از حضرتعالی دارم در دو محور خلاصه می شوند. یک محور ازدواج و یکی محور حدود روابط فامیلی: خانواده مادری من هر ماه یک بار دور در خانه یکی از بستگان به صورت گردشی جمع می شوند و همه در این مراسم شرکت می کنند. اما بنده به خاطر اینکه اولا هم صحبتی ندارم و ثانیا شرکت کردن در اینگونه مجالس را مصداق اتلاف عمر میدانم (چون که یا مسائل مربوط به بازار و گرانی مطرح میشود یا تهمت و غیبت و فحاشی نسبت به خود نظام یا مسئولین کشور و یا استان) و ثالثا به خاطر اینکه دختران فامیل چندان مقید به حجاب نیستند(گرچه این دسته از مراسمهایمان استثناءا مختلط نیست و صرفا در پایان و در مرحله خداحافظی زن و مرد همدیگر را میبینند) اما همان را نیز برای خودم به صلاح نمیبینم ، لذا مجموعه این عوامل سبب شده تا در اینگونه مراسمات شرکت نکنم. از سوی دیگر هیچ رغبتی به شرکت در مراسمات مشابه مثل دید و بازدید عید نوروز و غیر آن نیز ندارم بنا به همان دلایل مذکور. این روند از قبل از کنکور و درست زمانی که سالهای دوم و سوم دبیرستان بودم شروع شد تا اکنون نیز به همین منوال دنبال شده است اما به صورت کاملا مطلق نبوده بلکه در این فاصله نسبتا زیاد(حدود 7 8 سال) شاید فقط 3 الی 5 بار فامیل را دیده ام. این روند به گونه ای بوده است که حتی زن عموی بنده و دختر عمه ها و حتی پسر دایی ها و دیگر اقوامی که پس از چند سال اخیرا بنده را در مراسم ازدواج برادرم دیدند تعجب کردند و جمله "چقدر تغییر کرده ای یا اینکه چقدر بزرگ شدی" را گفتند. در این میان زن عموی بنده که مرا عید نوروز دید به جا نیاورد و از مادرم پرسید این آقا کی هستند. پسر عمه ام که سال دوم راهنمایی است نمیدانست که من پسر دایی او هستم و اصلا مرا نمی شناخت. گرچه این وضعیت غیر معمول است اما واقعیت دارد و عین حقیقت است لطفا غیر واقعی بودن آن منجر به انکار آن نشود. این امر از چند جهت ایجاد مشکل کرده است یکی اینکه توصیه های اسلام مبنی بر صله رحم را چه کنم ؟؟؟؟ دیگر اینکه انگ اجتماعی نبودن و بسته بودن و دگم بودن تا حدی به بنده می زنند با این چه کنم؟؟؟؟ از سوی دیگر بنده که به جد اعتقاد به وجود روابط حداقلی میان زن و مرد در مراسمات دارم با توجه به این شرایط روش درستی را در پیش گرفته ام یا خیر؟؟؟ از طرف دیگر اینکه می گوئیم انسان مکتبی باید بر اساس مکتبش رفتار کند و روابط با هر چیز و هر کسی باید بر اساس مکتب باشد. شهید مطهری ره نیز در کتاب جاذبه و دافعه می فرمایند انسان مکتبی انسانی است که هم جاذبه داشته باشد هم دافعه نه فقط جاذبه تنها. اما اگر بخواهیم این را ملاک قرار دهیم پس مثلا در خیلی از موارد باید کلا با خانواده(خانواده منظورم تنها پدر و مادر و خواهر و برادر نیست بلکه عمو دائی عمه خاله پسران و دختران اینها) قطع ارتباط کند یا ارتباط ها را بسیار کاهش دهد. از سوی دیگر در باب ازدواج مسائلی را برای بنده ایجاد نموده است. توضیح اینکه من دانشجو هستم و مشغول به کار نیستم اما توانایی کسب درآمد را دارم، به جهت نوع روابطی که دارم که البته بر اساس پشتوانه های فکری و به نظرم اسلامی در رابطه با همسر نظراتی دارم که به لحاظ مبنایی با خانواده متفاوت است در این میان یکی از ملاکهای جدی بنده محجبه و عفیف بودن دختر است که روی آن بسیار تأکید میکنم این در حالی است که گرچه خانواده نیز نظر روی چادر به عنوان حجاب دارند اما من نوع خاصی از حجاب چادر را می پسندم نه همه نوع آنرا؛ شاید از نظر آنها داشتن چادر در صورتی که قرص صورت پیدا باشد مشکلی نباشد اما از نظر بنده کمتر از قرص صورت بهتر است باشد(گرچه شارع مقدس اجازه داده است اما به نظرم میرسد این خلاف نظر شارع مقدس نیست. همان چیزی مد نظر بنده است که عرف بچه حزب اللهی ها می پسندند) این مسأله از یک سو و از سوی دیگر اینکه من کار کردن زن را در محیطهایی که مختلط با مردان است نمی پسندم در حالی که از نظر خانواده مانعی ندارد از جهت سوم هم بنده در ملاکهای خودم شاید بیشتر از 15%برای زیبایی اهمیت قائل نباشم چرا که پس از ازدواج به نظرم می رسد زیبایی زن نه به تمامه بلکه تا حد زیادی عادی می شود و آنچه موجبات محبت و مودت را میان زوجین را فراهم می آورد هم کفوی در ایمان است و اخلاق و عقیده در صورتی که این مسأله برای خانواده به شدت حائز اهمیت است به گونه ای که آنها بیش از اینکه به دنبال پیدا کردن همسر برای فرزندشان باشند در پی یافتن عروس برای خودشان هستند.(از دیگر نقاط اختلافی بنده با خانواده این است که آنها قبول نمی کنند که خانواده دختر یا خود او طلبه و از قشر روحانیت معظم باشند حتی با بنده هم سر رفتن به حوزه به شدت مخالفت می کنند گرچه به جد معتقدم که هر آنچه هست از فقه و فلسفه و علوم حوزوی باید نشأت بگیرد ؛از سوی دیگر هر لحظه که از عمرم میگذرد و خود را مجرد می بینم خود را عقب یافته در مسیر تعالی می دانم و معتقدم که ازدواج نکردنم بر ایمان و اخلاقم اثرات منفی گذاشته است. یکی از عمده مشکلاتی که خانواده در این راه برای قرار می دهند مسائل مالی و اقتصادی است اما من معتقدم منی که قرار است برای رضای خدای متعال و رعایت تقوای الهی و اجتناب از گناهان ازدواج نمایم خود خداوند هم رزق و روزی ام را تأمین می کند و از این جهت مانع خاصی بر سر راهم نمی بینم را خلاصه اینکه اختلافات جدی با خانواده دارم که هنوز به توافقی بر سر موردی مشترک نرسیده ایم )لذا از خضرتعالی تقاضای راهنمایی دارم که اگر در عقاید بنده اشکالی وجود دارد آنرا اصلاح نمایم نکته اخیر اینکه معتقدم در این میان رفتارم با خانواده باید به گونه ای باشد که خدای ناکرده موجبات رنجش آنها را فراهم نکنم که فرمود و قضی ربک الّا تعبدوا الّا ایاه و بلوالدین احسانا و اما یبلغنّ احدهما او کلاهما فلا تقل لها اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما. از مطوّل شدن عذر میخواهم و از اینکه منت نهادید و راهنمایی فرمودید پیشاپیش متشکرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم افراط می‌کنید. چه اشکال دارد شما هم سری به اقوامی که در یک‌جا جمع شده‌اند بزنید بدون آن‌که تمام وقت آن‌جا باشید. در دید و بازدید عید هم کوتاهی کرده‌اید. چطور انسان به دیدن عمو و عمه و دایی و خاله‌اش نرود؟ در هرحال فقهای عظام می‌فرمایند قطع رحم با ارحام به این بهانه‌ها حرام است. در مورد همسر هم سعی کنید خانواده را با خود همراه کنید بدون آن‌که از شریعت الهی کوتاه بیایید. بر روی رخصت‌هایی که دین داده بیش از حدّ تأکید نکنید. موفق باشید
761

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی ضمن عرض سلام خدمت استاد بزرگوار لطفا پاسخ به سوال بنده را در سایت درج نکنید و تنها به میلم بفرستید. مشکل بزرگی گریبانگیر من شده است که به شدت آزارم میدهد و زندگی‌ام را مختل کرده است. این مشکل اگرچه بسیار اذیت کننده است اما در حقیقت یک زخم قدیمی است که پس از چندسال مجددا سرباز کرده است. قضیه از این قرار است که بنده در سن 12 سالگی کاملا اتفاقی و بدون اینکه بدانم اصلا چه کار دارم میکنم به استمنا مبتلا شدم و 2، 3 ماهی این عمل شنیع از من صادر شد تا بالاخره در مدرسه بوسیله معلم دینی به اینکه چنین کاری اصلا چی هست و حکمش چیست پی بردم. بلافاصله به توفیق الهی از آن کار دست شستم اما دو مشکل در وجودم نهادینه شده بود: اول آنکه تحریک پذیری جنسی ام بسیار بالا رفته بود و با اندک موضوع مربوط و نامربوطی تحریک می شدم (بدون آنکه اهل دیدن فیلم و عکس و از این جور مسائل باشم) و دوم آنکه خیالاتم بسیار ولگردی می کرد و گاهاً مرا به شدت آزار میداد. این فضای زجردهنده 7 سالی ادامه پیدا کرد تا اینکه دست تقدیر مرا به اصفهان کشاند. در آنجا با یک گروه فرهنگی و انقلابی اشنا شدم و از طریق آنها هم با شما، جلساتتان و کتابهایتان انس گرفتم . فضای انقلابی گروه و انس با شما چنان مرا از زندانی که در آن بودم آزاد کرد که به ندرت مشکلاتی که خدمتتان عرض کردم گریبانگیرم می شد. تصورم این بود که برای همیشه از شر این موضوع خلاص شده ام. دوران ماندن در اصفهان به سررسید و من به حکم وظیفه و برای طلبه شدن عازم شهر دیگری شدم. در آن شهر نه از آن جمع انقلابی خبری بود و نه از شما! از طرفی از آنجا که باید تمام تمرکزم را روی مباحث درسی می گذاشتم ارتباطم با کتب معرفتی بسیارناچیز شد. ادبیات عرب هم به هیچ وجه روحم را تغذیه نمیکرد. متاسفانه و بعد از چندهفته تا به خودم نگاه کردم دیدم در همان گردابی هستم که قبل از اصفهان در آن دست و پا میزدم. شرکت در جلسات اخلاق هم تنها مسکن خوبی بود.این بار تحمل این فضا برایم بسیار مشکلتر بود چون این بار این مشکل بعد از تجربه یک فضای انقلابی و تمرکز بر بسیاری از مباحث معرفتی شما برایم حاصل شده است. این موضوع در القای یاس از طرف شیطان به من بسیار کمک می کند. خیالات بسیار آزارم میدهد. در هر جایی به سراغم می اید، سر کلاس درس، صحبت کردن با دوستم ، مطالعه و .... بسیار رنج دهنده است. گاهی اوقات احساس میکنم هیچ اراده و اختیاری برای نجات از این خیالات ندارم و محکوم به زمین خوردنم. چند بار روزه گرفتم ولی نه تنها مشکل حل نشدبلکه خیالاتم پرّان تر هم شد. به سرعت و بدون آنکه عامل محرکی درمیان باشد تحریک می شوم. دیگر یقین پیدا کرده ام که در قلبم از آن امراضی است که خداوند در قران از انها یاد کرده است. تنها درمواقعی که دچار یاس و ناامیدی هستم از شر این خیالات به دورم.چندبار تصمیم گرفتم که طلبگی را رها کنم اما پشیمان شدم. من که برای رسیدن به مقاصد بالای معنوی به حوزه آمده بودم حالا به شدت زمینگیر شده ام.تمام دستوراتی که برای مهار خیال بلد بودم را به کار بستم ولی نشد. گاهی اوقات فکر میکنم که اگر ازدواج کنم مشکل حل می شود اما از یک سو شرایط ازدواج برایم مهیا نیست و از طرف دیگر می گویم که اگر این مشکل با ازدواج حل نشود قضیه بغرنج تر هم می شود. شما را به خدا کمکم کنید در شرایط سختی نفس می کشم. شرایط زندگی برایم بسیار تنگ شده، بیماری پدرم اخیرا اوج گرفته است، شرایط طلبگی ام هم آنگونه است که عرض کردم. شما را به خدا هم دعایم کنید و هم راهنمایی ام کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: خداوند می‌فرماید: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(سوره‌ی انعام، آیه‌ی 54) به پیامبر خود توصیه می‌کند وقتی مؤمنین به طرف تو می‌آیند به آن‌ها خبر بده که سلامت و دوری از خطر نصیب شما است، پروردگار شما بر خودش فرض کرده که شما را زیر سایه‌ی رحمت خود قرار دهد و لذا اگر شماها از سر نادانی به عمل سوئی دست زدید سپس به آن عمل راضی نباشید و از آن فاصله بگیرید و برنامه‌ای در جهت تغییرمسیر خود بریزد، بدانید که خداوند غفور و رحیم است، یعنی نه‌تنها از گناهان آن می‌گذرند بلکه شرایط مساعد جهت تعالی روحانی او برای او قرار می‌دهد. با توجه به آیه‌ی فوق معتقدم باید امیدوار باشید که إن‌شاءالله از این معضل رها می‌شوید و به زندگی معنوی خوبی وارد می‌گردید. از طرفی تا آن‌جا که ممکن است در امر ازدواج خود تسریع کنید برای شما که رویکردتان بندگی خدا است بسیار کارساز است. موفق باشید
10884
متن پرسش
با عرض سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: در یکی از سخنرانیهای ایشان راجع به تفسیر خطبه ی متقین راجع به اهمیت نماز و معیار سنجش انسان بودن آن مطالبی بیان نمودند. من یک خانم 34 ساله هستم. یکی از مهمترین دغدغه ها و نگرانیهای من در زندگی نمازم هست. حقیقت مطلب خیلی در نماز یا وضو شک می کنم. همیشه خواندن نماز برآیم یک اضطراب و دلهره است شبیه دلهره ی شب امتحان. که خودم احساس می کنم همیشه نمره ام خیلی کم است و این بر شدت نگرانی و اضطراب من می افزاید. از شما استاد بزرگوار تقاضا دارم من را راهنمایی کنید که چگونه از این شک و وسواس فکری و اضطراب خارج شوم و از نماز لذت واقعی را ببرم؟ این آرزوی من است. همیشه نگران هستم که اگر با این نماز بمیرم هیچ چیزی برای قبولی اعمالم ندارم. پیشاپیش از توجه و راهنمایی شما سپاسگزارم. خیلی التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرموده‌اند مثل همه یک وضو بگیرید و مثل همه نماز بخوانید و امیدوار به رحمت الهی باشید، «با کریمان کارها دشوار نیست» فرمودند متوجه باشید نماز چیز ارزشمندی است نه این‌که نسبت به آن حساسیت نشان دهیم و گرفتار وسواس شوید. موفق باشید
10509
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر: در پاسخ به سوال 10465 فرمودید که در سوال 10381 پاسخ را ارئه فرموده اید ولیکن اصلا این سوال در سایت و در ایمیل شخصی نیست. از کجا می توانم پاسخ را بیابم؟ شرمنده که مصدع اوقاتتان شدم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین جواب را خدمتتان مجددا می فرستم. 10381- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌ شده‌اید حقیقتی با انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده که درک آن نیاز به آمادگی‌های زیادی دارد و دشمنان این حقیقت بخواهند یا نخواهند انقلاب اسلامی از نظر فکری و فرهنگی عالم را فتح می‌کند، می‌ماند که ما جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم تا با حوصله زیرساخت‌های لازم را جهت تحقق تمدن اسلامی فراهم کنیم و سخت مواظب باشیم جامعه گرفتار دوقطبی نشود – هرچند سلیقه‌ها متفاوت باشد – رجوع‌تان را به مبانی عرفانی حضرت امام بیشتر کنید و با سعه‌ی صدر با اطرافیان برخورد کنید. بنده دعاگوی امثال شما هستم. موفق باشید. خواهشمندم یک ایمیل داشته باشید تا جواب سؤال به ایمیل‌تان ارسال شود. تا بنده مجبور نشوم وقت صرف کنم و سؤال شما را پیدا کنم و برای حضرتعالی بفرستم .
9737
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: یادم است در پاسخ به پرسشی فرموده بودید از دیدگاه ابن سینا عالم مادی از نظر ابعاد و اندازه محدود است؟ آیا فلسفه اسلامی کلا نظرش همین است؟ می شود دلایل ابن سینا را بفرمایید یا آدرس دقیق مراجعه به استدلال های ایشان را لطف کنید؟ آیا بی نهایت بودن عالم مادی تناقضی در خود دارد؟ عالم خیال (مثال) و عقل و لاهوت بی نهایت است زیرا همین که مثلا تصور کنیم عالم خیال محدود است می توان حد آن را در خیال کنار زد و به همین صورت عوالم بعدی. حالا در این عوالم بی نهایت چه اشکالی دارد که عالم ماده بی نهایت باشد یا بی نهایت عالم محدود مادی داشته باشیم تا استدلال های عده ای از فلاسفه که کلا بعد مادی را محدود می دانند هم رد شود؟ تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث محدودبودن عالم مادی یک امر بدیهی است زیرا وقتی ماده از نظر ذات حدّ دارد اگر میلیاردها کیلومتر هم وسعت داشته باشد از حدّ داشتن خارج نمی‌شود. موفق باشید
6488
متن پرسش
سلام استاد.در مباحث معاد از قول ملاصدرا مثال تیشه و در را مطرح کردید؛ 1.خوب استاد فردی که به علت بیماری دیگر این بدنش نمی تواند پذیرای روحش باشد؛ و این روح از بدن خارج می شود حال تکلیف این روح که هنوز تمام بالقوه هایش بالفعل نشده چیست؟2.سوال دوم اینکه استاد گرامی، آیا زمان رحلت هر فرد، زمانی است که آن فرد دیگر نه بهتر می شود و نه بدتر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بالاخره بنا به انتخاب‌هایی که آن شخص داشته چنین تقدیری برایش جاری شده و در قیامت بر اساس همان انتخاب‌هایش با او برخورد می‌شود 2- ظاهراً باید این‌طور باشد. موفق باشید
3854
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. ازاستاد سوال دارم که آیا در مسیر سلوک انسان درد دل کردن برای خلق منع شده یا خیر؟ من بسیار اهل گفتگو و درد دل با خلق بودم و بعد از مدتی از مجراهای مختلف مطلع شدم که این مسئله باید اختصاص به درگاه خدا و معصومین یابد و انگار که از خصائص مومنین این نیست که برای خلق خیلی وصف حال کنند. مدتی است که تصمصم بر این گرفته ام که هر مشکلی برایم پیش می آید در اوقات سفارش شده با خدا و ائمه اطهار مطرح کنم. ولی جناب استاد، در این مدت آنقدر به من فشار وارد شده که احساس می کنم دچار حالتی از قبض شده ام. حتی اخیرا بسیار هم پرخاشگر شده ام. بسیار گریه می کنم و نگرانم که واقعا دچار مشکلاتی نظیر افسردگی شوم. از طرفی به خود می گویم شاید اول راه است و باید پایداری کنم تا نفس من صبر را یاد بگیرد و اینقدر برای همه سفره دل باز نکند چرا که درد دل کردن برای خلق انگار نتیجه ای جز خواری به دنبال ندارد و گفتگو برای خداوند و ائمه اطهار همیشه برکات فراوانی دارد. اما می ترسم نکند که برای من زود باشد یا شاید دارم افراط می کنم. حالا اصلا می خواهم بدانم این مسئله در فرهنگ سلوکی و عرفانی تحت نور شریعت محمدی چه جایگاهی دارد. حقیقتش من خودم روانشناس هستم و در حرفه من بسیار سفارش می شود که مردم خود را نزد یک متخصص تخلیه کنند و اجازه ندهند که فشار ها از درون آن ها را مبتلا به اختلالات روانی کند. اما من هیچ گاه حرفه خود را به دینم ترجیح ندادم و نمی خواهم بدون اجازه شریعت و با مجوز تئوریسین هایی که معلوم نیست چقدر مهذب بوده اند دست به هر کاری بزنم. مثلا در رشته ما توصیه می شود که متخصصان بهداشت روانی از جمله روانشناسان خودشان روانکاو خصوصی داشته باشندو اضطراب های خود را هر هفته با او درمیان بگذارند تا بتوانند در نقش خود کمک کننده تر باشند. من تا به حال بسیار در برابر این آموزه ها مقاومت کرده ام ولی اخیرا به دلیل مشکلات و شدایدی که در زندگی برایم پیشامد نموده هر از گاه وسوسه می شوم که در ازای پرداخت پول به یک روانکاو از او بخواهم که فقط به حرف های من گوش بسپارد تا کمی آرام شوم. چون آن ها انصافا در این زمینه بسیار خوب کار کرده اند. به خوبی گوش می دهند و همدلی می کنند چنانکه انگار بار خود را در نزد آن ها زمین می گذاری. من خودم هر گاه در ارتباط با مراجعانم سعی در خوب گوش کردن و همدلی کردن می کنم واقعا برخی از مشکلات آن ها برایشان آسان می شود. ولی من مطمئن نیستم که اگر خواهان یک زندگی سلوکی باشیم این تایید می شود یا خیر. خواهشمندم مرا ارهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در شریعت الهی نهی شده کثرت کلام است و زیادحرف‌زدن تا آن‌جایی که سالکان کوی دوست، سنگ‌ریزه‌ای در دهان می‌گذاردند تا سکوت‌شان بر سخن‌گفتن‌شان غلبه کند. از طرفی اگر کسی را پیدا کردید که با عرض حال‌کردن می‌تواند تذکرات مناسبی به شما بدهد این کار نه‌تنها مذموم نیست بلکه مفید هم هست و در این رابطه فکر می‌کنم قسمت آخر سؤال‌تان کار درستی باشد که با همکاران خود احوالات‌تان که مربوط به حرفه‌تان می‌باشد را در میان بگذارید و از تجربه‌های آن‌ها استفاده کنید. آن‌چه از آن نهی شده سخن‌گفتن‌های بیهوده است که حضرت امام روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در شرح حدیث «جنود عقل و جهل» بدان پرداخته‌اند و بنده مختصری از آن سخن را خدمت‌تان عرض می‌کنم: (« الْکَلَامُ بَیْنَ خَلَّتَیْ سَوْءٍ هُمَا الْإِکْثَارُ وَ الْإِقْلَالُ فَالْإِکْثَارُ هَذْرٌ وَ الْإِقْلَالُ عِیٌّ وَ حَصَرٌ » سخن گفتن میانه دو خوى بد است که آنها پرگوئى و کم گوئی است ، پس بسیار گوئى بیهوده‏گوئى است و کم گوئى عاجز بودن و درمانده شدن در گفتگوست‏ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 212) «صَمت» عبارت از سکوت است ، لکن مقصود سکوت مطلق نیست؛ زیرا که سکوت مطلق از جنود عقل نیست و افضل از کلام نیست، بلکه کلام در موقع خود افضل از سکوت است؛ زیرا که به کلام، نشر معارف و حقایق دینیّه و بسط معالم و آداب شریعت شود، و خداى تعالى متّصف به تکلّم است، و از اوصاف جمیله او «متکلّم» است. از این جهت، در مقابل صمت در این روایت تکلّم را قرار نداده، بلکه هَذَررا، که عبارت از هذیان است و تکلّم‏ به چیزهاى بى‏معنى لا طائل است، قرار داده. پس، آنچه از جنود عقل است، و در شرع و عقل مورد تحسین است، سکوت از هذیان و هذر است. و البته این سکوت و حفظِ زبان از لغو و باطل، از فضایل و کمالات انسانى است؛ بلکه اختیار زبان را داشتن و این مار سرکش را در تحت اختیار درآوردن از بزرگترین هنرمندى‏ها است که کمتر کسى مى‏تواند به آن موفق شود، و اگر کسى داراى چنین قدرتى شد، از آفات و خطرات بسیارى محفوظ ماند؛ زیرا که زبان داراى آفات و خطرات بسیارى است؛ بعضى براى آن قریب بیست آفت ذکر کردند و شاید از آن هم بیشتر باشد. .. و در تحت اختیار آوردن زبان از مشکلترین امور است، و اهل ریاضت سکوت را بر خود حتم مى‏داشتند ؛ چنانچه خلوت را نیز اهمیّت مى‏دادند براى همین نکته. با آن که در معاشرات با اهل معرفت و دانشمندان و اهل حال و ریاضت، فوائد بیشمار و عوائد بسیار است، و در اعتزال، حرمان از معارف و علومْ بسیار است، و خدمت به خلق- که از افضل طاعات و قربات است- نوعاً با معاشرات و آمیزش دست دهد؛ لکن چون آفات معاشرت بسیار است و انسان نمى‏تواند نوعاً خود را از آن حفظ کند، مشایخ اهل ریاضتْ اعتزال را ترجیح دهند بر عشرت. و حق آن است که انسان در اوائل امر که اشتغال به تعلّم و استفاده دارد، باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند، ولى با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین. و در بدایات سیر و سلوک و اواسط و اوائل نهایات نیز از خدمت مشایخ و بزرگان اهل حال باید استفادت کند، پس ناچارِ به عشرت است. و چون به نهایات رسید، باید مدتى به حال خود پردازد، و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند. اگر در این اوقات، «خلوت با حق» با «عشرت» جمع نشود، باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلا بر او افاضه شود. و چون حال طمأنینه و استقرار و استقامت در خود دید، و از حالات نفسانیّه و وساوس ابلیسیّه مطمئن شد، براى ارشاد خلق و تعلیم و تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع، به آمیزش و خلطه پردازد، و خود را مهیا و آماده کند که تا مى‏تواند از خدمت به بندگان خدا بازننشیند. و همین طور این دستور کلّى است براى صمت و سکوت و تکلّم و ارشاد، که در اوائل امر که خود متعلّم است، باید به بحث و درس و تعلّم اشتغال پیدا کند، و فقط از کلمات و اقوال لغو و باطل خوددارى کند. و چون کامل شد، به تفکّر و تدبّر اشتغال پیدا کند، و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتى بر قلب او سرشار شود. و چون وجود او حقّانى شد، و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد، به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیرى مردمان برخیزد، و لحظه [اى‏] از خدمت آنان ننشیند تا خداى تعالى‏ از او راضى شود، و در شمار بندگان مربّى او را قرار دهد و خلعت معلِّمى و مرشدى را به قامت او راست کند و اگر نقصى در این میان داشته باشد، به واسطه این خدمت، خداوند تعالى جبران کند. اخبار شریفه در این باب بقدرى زیاد است که در این مختصر نگنجد، و ما به ذکر چند حدیث قناعت مى‏کنیم: پیغمبر خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- در جمله وصیتهاى به اباذر فرمود: «اى ابو ذر! گفتار خوب بهتر است از سکوت، و سکوت بهتر است از گفتار شرّ. اى ابا ذر! واگذار کلام زیادى را؛ و بس است تو را از سخن، آنچه تو را به حاجتت برساند. اى ابا ذر! کفایت مى‏کند در دروغ گوئى مرد، این که هر چه شنید نقل کند. اى ابا ذر! همانا هیچ چیز [بیشتر] از زبان، استحقاق زندان طولانى ندارد. اى ابا ذر! خداوند نزد زبان هر گوینده ایست، پس از خدا باید بترسد انسان، و باید بداند چه مى‏گوید». و از حضرت امیر المؤمنین در نهج البلاغه منقول است که: «خیر نیست در سکوت از کلمات حکمت‏آمیز؛ چنانچه خیر نیست در سخنان از روى جهالت». و فرموده: «کسى که کلامش زیاد شد، خطائش زیاد شود. و کسى که خطائش زیاد شد، حیائش کم مى‏شود. و کسى که حیائش کم شد، وَرَعش کم مى‏شود. و کسى که وَرَعش کم شد، قلبش مى‏میرد. و کسى که قلبش مرد، داخل آتش مى‏شود».و هم از آن حضرت منقول است که: «زبان، سَبُع درنده است اگر کنترل نکنی آن را مى‏درد». و فرمود: «وقتى که عقل کامل شود کلام کم شود». همانا زبان، سگ عَقُور است؛ اگر او را رها کنى، زخم مى‏زند. چه بسا کلمه [اى‏] که سلب نعمت کند! و کسى که لجام خود را رها کند مى‏کشاند او را به سوى هر کراهت و فضیحتى. پس، از آن خلاصى ندارد در روزگار مگر با غضب خدا و ملامت مردم و نیز از آن حضرت منقول است که: «کسى که حفظ کند زبان خود را، ستر کند خدا عورت او را» . و از رسول خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- منقول است که فرمود: «زیاد سخن نگوئید به غیر ذکر خدا؛ زیرا که کلام به غیر ذکر خدا قساوت قلب مى‏آورد. همانا دورترین مردم از خدا قلب با قساوت است» . است؛ و «هَذَر» و هذیان از جنود جهل و ابلیس و از فطریات محجوبه است‏ سکوت از باطل و لغو و خوددارى از هذیان و هذر اعانت کند انسان را بر تفکّر و اشتغال به باطن، و معین او شود در تصفیه و تنزیه از کدورات، و او را به مبدأ کمال- که مورد عشق فطرت است- نزدیک کند، و خار طریق را از میان بردارد، از این جهت «صمت» از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل و رحمان است. و هذیان و هذر و لغو و باطل که انسان را از کمال مطلق دور کند، و به طبیعت و احکام آن نزدیک کند، مورد تنفّر فطرت است، و واسطه احتجاب آن از مبدأ کمال است. و چون نفس از فطرت اصلیه خود محتجب شود، و به طبیعت و آمال آن پیوسته گردد، در این حالِ احتجاب، حبّ کاذب پیدا کند به لغو و باطل، چون اشتهاء کاذبى که مریض به طعام مضرّ پیدا کند. و چون از احتجاب بیرون آید مى‏فهمد که آنچه مورد علاقه طبیعیّه در این حال بوده، مورد تنفّر فطرت است، و آنچه را از ذکر و فکر و صمت و خلوت، مورد تنفّر بوده، محبوب فطرت است.). موفق باشید
10792
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد بزرگوار: من فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه باهنر کرمان هستم و به شدت علاقه به مسائل مذهبی و دینی دارم به گونه ای که بسیاری از کتاب های شما و استاد صفایی و شهید مطهری و همچنین کتاب های استاد مستحسن رو خوندم و تصمیم دارم به حوزه علمیه (مدرسه معصومیه قم) بروم. متاسفانه شرایطم به گونه ای شده که ترس افتادن به گناه رو دارم (به دلیل مجرد بودن) و از طرفی خانواده ام میگن که تا شغل نداشته باشی از ازدواج و زن خبری نیست. اصلا شغل های مهندسی و کارمندی رو دوست ندارم و علاقه ام به حوزه است. البته کار هم به این زودیا برام پیدا نمیشه و همچنین در زبان عربی هم ضعیف هستم، حالا با این شرایط در مورد ازدواج و حوزه چکار کنم؟ خواهشمندم راهنماییم کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال اگر خداوند میل به تعمق در دین را در شما ایجاد کرده و در خود چنین استعدادی را می‌یابید، معلوم نیست با مهندس‌شدن و بعد کارپیداکردن، زودتر مسئله‌ی ازدواج‌تان فراهم شود. کار را به خدا بسپارید و از ورود در حوزه علمیه غافل نشوید و با همه‌ی سختی‌ها از خدا بخواهید مسائل‌تان را خودش به هر نحو که مصلحت می‌داند حل کند. موفق باشید
8836
متن پرسش
با سلام. استاد میخواستم بدونم آیا از نظر اسلام هر نوع موسیقی دون هست و جلوی رشد معنوی انسان رو میگیرد؟ منظورم در مورد موسیقی های بیکلام هست. آخر یک سری کارهای بزرگان مانند ونجلیس را واقعا وقتی انسان گوش میدهد حس معنوی بسیار قوی ای آدم را میگیرد و حس خداجوی آدم رو بیدار میکنه بر عکس موسیقی های رایج که حس طرب میده...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: این سؤال را از بنده نپرسید که هیچ احساسی از این جهت ندارم. آهنگی که در قرآن و اشعار عرفانی هست را می‌فهمم، ولی آهنگی که تنها صدا و صوت ایجاد می‌کند را متعالی نمی‌دانم. حتی آهنگ‌ صوت‌های غزل‌های حافظ را که تجلی عالم ملکوت است درک می‌کنم، ولی صدا و صوت تنها را، یک نوع سرگردانی در عالم مجردات می‌دانم که ما را به جایی نمی‌رساند. موفق باشید
4121
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام : پله اول سلوک و رکن رکین آن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا انسان باید بیابد که عوالمی در این عالم هست که می‌تواند به آن عوالم سیر کند و حقیقت خود را در وسعتی بالاتر از عالم ماده حسّ نماید. بعد از آن متوجه می‌شود پروردگارش برای به فعلیت‌رساندن این استعدادهای انسانی شریعت خود را از طریق انبیاء به او هدیه کرده و لذا به نور شریعت با رعایت حرام و حلال الهی اولین قدم‌های سلوک را برمی‌دارد تا هرچه جلوتر رود با نور بیشتری به احکام الهی مقید می‌شود. موفق باشید
3817
متن پرسش
از سفر زیارتی کربلای ایران ، در ارتباط با شهداء و نظر به حقیقت انها باید چه گفت و با این حقایق و وجودهای پاک چگونه باید ارتباط برقرار کرد، در راه سلوک یک انسان چه تاثیری دارد،تا آنجا که مقام معظم رهبری آنقدر تاکید بر زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا می کنند و این کار را با مقام شهادت یکی می دانند ؟
متن پاسخ
من چگونه می‌توانم از نوری بگویم که در مقتل پاک‌ترین انسان‌های ملکوتی جریان دارد. ملائکه‌ی الهی مددکار رزمندگان بودند تا آن حماسه‌ها را بیافرینند و در مسیر فنای فی‌الله به شهادت برسند. آن ملائکه تا قیام قیامت در مقتل آن‌ها مانده‌اند و بر جان زائرانِ مقتل شهدا، نسیم بصیرت و عبودیت می‌وزانند و راه ملکوت را بر جان زائران می‌گشایند تا پس از بازگشت در شلوغی زندگیِ دنیایی مقهور کثرات نگردند. فکه و طلائیه و هویزه و شلمچه هرکدام خیمه‌ی افراشته‌ای هستند که یک در به سوی زمین دارند و یک در به سوی آسمان و چون وارد آن شدی دری به سوی عالَم ملکوت و برزخ و قیامت به رویت گشوده می‌شود. در خیمه‌گاه فکه و طلائیه و هویزه و شلمچه به سیره‌ی شهدا بنگر تا ملکوتی‌ات کنند. حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بر بازوی رزمندگان بوسه زد که جای بوسه‌ی ملائکة‌الله بود. هنوز شهدا زنده و فعّال در حال انجام مأموریت‌اند تا در این ظلمات دست ما را بگیرند و مزه‌ی لذّات معنوی را به کام ما بریزند تا لذّات دنیایی برایمان جلوه نکنند. باز تاکید می‌کنم ملائکه‌ی الهی که به نور خود به شهدا کمک کردند تا بهترین عمل را انجام دهند و به بهترین مرگ نایل شوند در مقتل شهدا به استقبال زائران آن‌ها می‌آیند و با یک نحوه همسنخی که زائر با مَزور پیدا می‌کند پس از برگشتِ زائر او را بدرقه می‌کنند. همان‌طور که شهدا را سؤال و جوابی نیست زائر شهدا در جواب سؤال ملکین در نمی‌مانند و از بهشتی که در افق جان آن‌ها نمایان است محروم نمی‌گردند. و این است راز آن‌که پس از برگشت از کربلای ایران احساس می‌کنید از گناهان فاصله دارید. مواظب باشید این فاصله را با یاد شهدا حفظ کنید. همان‌طور که حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» نور امام حسین«علیه‌السلام» را ملموس‌تر می‌نمایاند تا قلب ما آمادگی لازم جهت درک پرتو درخشان نور حسین«علیه‌السلام» را پیدا کند، شهدای کربلای ایران، همچون ابالفضل«علیه‌السلام» نوری از انوار حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را می‌نمایانند تا قلب‌های ما امکان قرارگرفتن در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را بیابد و از ظلمات دوران رهایی یابد. موفق باشید خدایا! همان‌طور که با ارسال رسولان، راهِ آسمان را به روی خلایق گشودی، اقرار می‌کنیم که راه اُنس با ملکوت را از طریق شهداء به انسان سرگشته‌ی این روزگار نمایان کردی، خدایا! راهی که شهداء نمایاندند را باز نگه دار تا راه رسولان نیز گشوده بماند.
10117

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: برای اینکه وارد عالم دینی شویم می گویید باید با قلب خود متوجه حقایق عالم غیب شد، حال می خواهم بدانم که برداشت های من از سخنان شما درست است یا نه؟ می توان با توجه به وجود نفس در بدن به وجود خدا پی برد و همانطور که در قرآن می گوید به ملکوت آسمان ها و زمین بنگرید منظور از ملکوت همان خداست که هر لحظه همه جا حاضر است و فقط هست و معنی فقط هست را من اینطور فهمیدم که خدا چیز خواصی نیست (از نظر شبیه بودن) و در همه جا حاضر و همه زمان به خاطر تجردش حاضر است و البته خدا زمان و مکان که مربوط به عالم ماده است را آفریده. چند سوال دیگر داشتم: 1. منظورتان از کثرت و وحدت چیست؟ 2. خدا که همه جا هست و عالم محضر اوست، آیا وقتیی که مثلا من روی زمین می نشینم روی خدا نشسته ام یا آیا وقتی که آب دهان جایی می اندازم آیا بر روی خدا انداخته ام (به خاطر بی ادبی معذرت می خواهم) خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای مثال وقتی روی بدن آب جوش یا سرد می ریزم نفس ما هم آن را حس می کند و با توجه به این مطلب خدا هم حرکات ما را ناظر است و حس می کند یا خدا حس دارد یا نه؟ 3. و یا در جعبه ای خدا به طور کامل وجود دارد و یا بخشی از آن؟ 4. مثلا درخت زیبایی وجود دارد آیا خدا که همه جا به طور کامل حضور دارد آن زیبایی درخت از خداست که به این صورت نمود پیدا کرده و تنه آن بخشی از خداست که به صورت تنه نمود پیدا کرده در مورد صورت افراد چطور؟ 5. آیا خدا در درون من وجود دارد؟ 6. آیا نفس آدم چیز مستقلی از خداست و با وجود اینکه خدا او را آفریده چرا باز تمایل به گناه دارد؟ 7. با توجه به فرمایشات شیخ رجبعلی خیاط که می گوید هر لحظه و هر جا به یاد خدا باشید و هر کاری را برای خدا بکنید، من همیشه سعی می کنم این سخن را عملی کنم، اما بعضی مواقع حواسم پرت می شود، مثلا موقع حرف زدن یا خواب و بعضی مواقع مثلا تخم مرغ که آب پز می کنم زیر گاز را یادم می رود روشن کنم توجه ام به خدا باشد یا به این امور؟ و چگونه بعضی کارها مثل بستن در و یا راه رفتن را برای خدا انجام دهیم درحالی که هیچ ربطی به کار برای خدا ندارد؟ 8. چرا بعضی مواقع که مضطر می شویم و دعا می کنیم خدا دعای ما را مستجاب نمی کند (مناجات خمسه عشر) 9. برای رسیدن به مقام فنا و رضا و دیگر مقامات چه باید کرد؟ کلا ترتیب این درجات چگونه است؟ 10. و آیا نظر نفس به هر جا یعنی فکر کردن در مورد چیز یا مکانی؟ 11. چگونه قلب خود را از کثرات و چیستی ها انصراف دهیم و به وجود پی ببریم؟ کتاب های آشتی با خدا و ادب خیال و عالم انسان دینی را مطالعه کردم و کمی گیج شده ام. با توجه به سخنانم می دانم که بی عالم هستم و چکار باید بکنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- توجه به حضور خدا از طریق نظر به ملکوت عالم کار خوبی است 2- بحث کثرت در عین وحدت را باید در مباحث عرفانی دنبال بفرمایید 3- با دنبال‌کردن مباحث برهان صدیقین این سؤالاتتان جواب داده می‌شود و قبل از آن کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوت آن لازم است کار شود تا با تصور درستی که إن‌شاءاللّه برایتان پیش می‌آید سؤالات یازده‌گانه‌تان جواب داده شود. موفق باشید
نمایش چاپی